loading...
خاطرات،يك،دبيرستان،دانشگاهي سراوانی
یک دانش اموز بازدید : 3 چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

که امروز بعد از رفتن به مدرسه به یک چالش بسیار بزرگ رو درو شدم که موهای تنم سیخ که شد هیچی کلا تب

برداشتم به معاونمون گفتم اقا کارت ورود به جلسه امتحانات نهایی رو میخواستم خندید بعد یک دقیقه بعد

پرسیدم دوباره خندید (کلا یه حالیه) اومد و بهم گفت شهریه رو پرداخت کردی(از بخت بد روزگار نه به امکانات

عالی که در اختیارمون میذارند نه به طرز پرسیدن معاون) من که تو شک بودم گفتم اوه اون اول سال بود که رفتم

بانک و پرداخت کردم گفتم اره یهو رفتم کارت رو بردارم گفت منظورم شهریه قلم چیه (خدا میدونه ما از مدرسه با

اون همه امکانات که چه بهره های بردیم حالا قلم چی رو بگو که عجب پشتیبانی داریم نگو تمام هم حریف نگو

یه روز اومد تو کلاس یکی یکی صدامون میزنه بهمون میگه این درست خوبه اون ضعیف جان من انگار خودمون

بلانسبت کوریم منی بینیم خلاصه این قضیه رو ببندم)

بابا مسولین کجا هستن ببینند که به قول خودشون نخبه های شهر کارشون کجا لنگه

یک دانش اموز بازدید : 5 چهارشنبه 24 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

الهی سوگند به بلندای درخت چنار و به ترشی رب انار ؛ ترحمی بنما بر این بنده بی مقدار ؛ بی کار و بی عار که دمارش را برآورده روزگار !

ای خالق مدرسه و ای به وجود آورنده فرمول های حساب و هندسه ؛ ای خدای عزیزم ، بیزارم از این نیمکت و میزم ؛ دانش آموزی سحر خیزم که هر روز صبح زود ساعت ۱۰ از خواب بر می خیزم ؛ و روز های شنبه تا پنجشنبه اغلب از مدرسه می گریزم ؛ که من انسانی نحیفم و در کلاس درس بسیار ضعیفم ؛ اگر چه نزد معلم و دانش آموزان خیلی خوار و خفیفم ؛ ولی خارج از مدرسه به هرکاری حریفم !

ای خالق شهرستان های کرمان و یزد و رشت ؛ نمره انضباط مرا داده اند هشت ؛ دیگر به چه امیدی می توان سر کلاس درس نشست ؟ ؛ آنجا که معلم هم نمیکند گذشت ؛ چه کنم اگر سر نگذارم به کوه و به دشت ؟ ؛ الهی می دانی که من کیستم ؛ هرچند که دانش آموزی فعال و درس خوان نیستم ؛ ولی چقدر عاشق نمره بیستم ؟!؟!

پروردگارا سال گذشته هنگام امتحان خواستم تقلب کنم ، معلم از راه رسید ؛ رنگ از رخسارم پرید ؛ برگه امتحانی ام را گرفت و کشید و آن را از هم درید و چنان کشیده ای به صورتم کشید که برق سه فاز از چشمم پرید و صدایش را مادرم در خانه شنید !

ای خالق آموزگار و ای سازنده مداد و خط کش و پرگار ، آن چنان هدایتم کن تا این معنی را بدانم که اگر معلم خودش درس را میداند پس چرا از من میپرسد و اگر نمیداند چرا از دیگران و آن هایی که میدانند نمیپرسد ؟

ای آفریدگار خودکار بیک ؛ سوگند به کتاب های شیمی و فیزیک ؛ و فرمول اسید اتانوئیک ؛ که مشتاقم به یک دست لباس شیک ؛ و از خوراکی ها آرزومندم به خوردن قیمه با ته دیگ ؛ ولی اگر نبود راضی ام به یکی دو سیخ شیشلیک !

الهی از مدرسه بسیار دلتنگم و در کلاس درس همیشه منگم و با دو ابر قدرت شرق و غرب یعنی بابا و معلم همیشه در جنگم ولی در ساعت تفریح بسیار زرنگم !!! اصن دروغ چرا ؟ حقیقت آن است که در یک کلام برای خانه و مدرسه بسیار مایه ننگم …

یک دانش اموز بازدید : 5 سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

کلا دغه دغه های یک دبیرستان دانگاهی تمومی نداره

1:فضای اموزشی

2:امکانات مدرسه(ازمایشگاه. کلاس هوشمند..و)

3:عدم وجود دبیر پروازی از سال تحصیلی 92 به بعد

4:مشترک ساختن کلاس های رشته های تجربی و ریاضی در پایه دوم و سوم و پیش

5:خوابگاه

و..... این سال تحصیلی واقعا هم برای دبیران و هم دانش اموزان سخت ترین سال تحصیلی بوده زیرا که با برنامه ای نامنظم در حال پیشروی بوده و افت تجصیلی دانش اموزان را به دنبال داشته در راس این مشکلات افرادی قرار دارند که خود را شاید مسوول این وقایع  نداند ولی در کل مقصر تمامی مشکلات این دبیرستان (پسرانه و دخترانه)بوده اند سالی که در ان دانش اموز کلاس سوم با یک روز در هفته برنام ریزی خود را در سال تحصیلی انجام بدهند و مسوولین بهترین نتایج را از دانش اموزان این دو مدرسه داشته باشند مردم شهرستان سراوان دید کلی خود را برروی مدیران این دو مدرسه متمرکز کرده اند اما مدیران خود مدیرانی دارند که مسوول این وقایع هستن امید است سال تحصیلی اینده برای این دو مدرسه اولا برنامه ریزی درستی دوما امکانات جدید به عمل اید که دید مردم شهر به خصوص اولیا و دانش اموزان به مدرسه مثبت شود مردم سراوان مردمی با فرهنگ هستن امیددارند و دوست دارند که این مدرسه چهره ی بهتر به خود بگیرد و همچنین اولیا محترم که دغه دغه انها پیشرفت تحصیلی فرزندانشان است


یک دانش اموز بازدید : 3 سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

یادش بخیر سال اولی که دبیرستان  انشگاه قبول شدیم 

روزاای خوبی بود توی شهریور برامون کلاس گذاشته بودن جالب اینجا بود که سال سومی های که تو امتحانات نهایی قبول شده بودن براشون کلاس گذاشته بودن یا همون اعتکاف تابستانی بودن

خلاصه روز اول که قرار بود بریم مدرسه بعد از معرفی کردن بچه ها توسط  معاون اقای ((دهواری ))تو کلاس ها رفتیم

روز اول بود دیگه ماهم که هیچ کس رو نمیشناختیم تو کلاس نشته بودیم که یکی از بچه های پیش دانشگاهی بدو بدو اومدتو کلاس و گفت معلم ریاضتون داره میاد ماهم از همه جا بی خبر ساکت نشته بودیم که یک معلم با کلاس شیک کت و شلوار  اومد 

تو کلاس ماهم بلند شدیم و به احترامش یک صلوات بلند فرستادیم خلاصه معلم اومد و نشست رو صندلی اولین کاری که کرد خندید ما که نمیدونستیم از چی میخنده تعجب کرده بودیم که یهو تو سالون صدای خنده و مای کوبی بلند شد همه معلم رو 

صدا میزنند جالب اینجا بود که اون دانش اموز پیش دانشگاهی که اول اومد تو کلاس گفت این اقا معلم این اونه تو کلاسش ساکت باشید و...و فامیلشم .....اینه ماهم ساکت تا اقای بزرگزاده اومد واسه همین بود که تو سالون صدای خنده و سر صدا بود معلم 

ما هم از همه جا بی خبر که میخندید یهو مدیر اومد تو کلاس و اسم اقا معلم رو گرفت وگفت اینجا چیکار میکنی برو سر درس و مشقت کنکور داری یه روز شما رو به حال خودتون بزارم مدرسه رو تو سرتون میذارید تا اینکه اقا معلم بدو بدو از کلاس رفت بیرون  تازه مدیر فهمیده بود که چه جور دانش اموزای پیش ما رو سر کار گذاشته بودن بهمون گفت که این پیشا اخر خط هستن کلا هفت خط هستن ماهم که یه درس درست و حسابی گرفته بودیم روز بعد که اومدیم مدرسه قرار بود معلم زبان خارجه 

بیاد و  با هامون زبان کار کنه ماهم که از تجربه دیروز درس گرفته بودیم وقتی معلم اومد سر کلاس اصلا از جاهمون بلند نشدیم  و معلم رفت 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 6
  • بازدید سال : 2
  • بازدید کلی : 88